هیئت آنلاین ، هیئتی در گستره جهان

هیئت آنلاین

 
 
 
 

نشان ملی ثبت رسانه های دیجیتال

logo-samandehi

حدیث روز

اساس اسلام
امام صادق علیه السلام:
لِكُلِّ شَيءٍ أساسٌ و أساسُ الإسلامِ حُبُّنا أهلَ البَيتِ؛
هر چيزى را شالوده‏ اى است و شالوده اسلام، دوستدارى ما اهل بيت‏ است.
گزیده تحف العقول، ح1

سایت دوستان


شمارنده

آمار بازدید سایت
امروز : 1172
دیروز : 747
ماه : 7842
ماه قبل : 5510
سال : 40910
سال قبل : 74113
کل : 1058125


اطلاعات سايت
مطالب : 156
  نظرات : 17

كاربران سایت
اعضا :2
  كاربران آنلاين : 2

 
 
 
 

سامانه ی رایگان ارسال پیامک پیام رسان

 
 
 
 

هیئت آنلاین هیئتی در گستره جهان

طرحی از سیمای امام حسن عسکری(ع)


نویسنده: مدیر سایت | تاریخ: 1 اسفند 1391 | نظرات (0) | مشاهده : 1999


طراوت ولادت امام حسن عسکری(ع) دل و دیده شیعیان را از شادابی سرشار ساخته است. آنچه می‏خوانید ، طرحی‏ است از سیمای امام حسن عسکری (ع) یازدهمین مظهر ولایتِ الله بر جهانیان که به‏ صورت گزیده و انتخابی از بحارالانوار و اصول کافی گردآوری شده است. 

تیتر مطالبی که خواهید خواند :

سروش امامت

جانشین پدر

نگین انگشتر

نقش بر سنگ

لطف به شاگرد

پاسخ به پرسش قرآنی

پرسش فراموش شده

یادگاری

خبر قتل

زندان علی بن نارمش

سامرا در سفرنامه



طراوت ولادت امام حسن عسکری(ع) دل و دیده شیعیان را از شادابی سرشار ساخته است. آنچه می‏خوانید، طرحی‏ است از سیمای امام حسن عسکری (ع) یازدهمین مظهر ولایتِ الله بر جهانیان که به‏ صورت گزیده و انتخابی از بحارالانوار و اصول کافی گردآوری شده است.

سروش امامت

محمد یکی از پسران امام هادی(ع) بود (و اکنون به امامزاده ‏سید محمد معروف است‏ و مرقد شریفش در چند فرسخی شهر سامره قرار دارد). در زمان پدرش امام هادی(ع) از دنیا رفت. شیعیان و دوستان از هر سو به خانه‏ امام هادی(ع) آمدند و به آن حضرت تسلیت گفتند. حدود صد و پنجاه نفر از خاندان عبدالمطلب و بنی‏ هاشم، در منزل امام هادی(ع) گرد آمدند و به امام‏ هادی(ع) تسلیت گفتند. در این هنگام جوانی وارد مجلس شد و در سمت راست امام‏ هادی(ع) نشست. امام هادی(ع) به او فرمود : یا بنی احدث لله عزوجل شکرا ، فقد احدث فیک امرا « پسرم ، خدا را شکر کن که در باره‏ ات امری پدید آورد .» [مقام امامت را به توسپرد]

جوان گریه کرد ، خدای را سپاس گزارد ، کلمه استرجاع را به زبان آورد و گفت: «حمد و سپاس خدای را که پروردگار جهانیان است; و من، از جانب شما، از درگاه خدا، کامل کردن نعمتش را برای ما می‏خواهم ، انا لله و انا الیه راجعون ; ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز می‏گردیم.»

بعضی از حاضران که جوان را نمی‏ شناختند : پرسیدند: «این جوان کیست؟»

گفته شد: «حسن(ع) پسر امام‏ هادی(ع) است‏». حاضران در آن روز ، که حضرت حدود 20 سال داشت، او را شناختند و دریافتند که‏ امام هادی(ع) به امامت او اشاره فرموده ، وی را جانشین خود ساخته است.

جانشین پدر

وقتی محمد فرزند بزرگ امام هادی(ع) وفات یافت، با خود فکر کردم ماجرای محمد و برادرش حسن(ع) ، مانند ماجرای اسماعیل و امام کاظم ، فرزندان امام‏ صادق(ع) است. نخست تصور می‏ شد محمد ، پسر ارشد امام هادی(ع) ، بعد از پدرش امام‏ است; ولی بعد از وفاتش معلوم شد امام بعدی حسن عسکری(ع) است. در مورد فرزندان امام صادق(ع) هم همین‏طور. نخست تصور می‏ شد اسماعیل امام هفتم است; ولی وقتی اسماعیل درگذشت، معلوم شد امام کاظم(ع) هفتمین امام است. غرق در افکار خود بودم که امام هادی(ع) رو به من کرد و فرمود: «آری، ای‏ ابوهاشم، ابومحمد (حسن عسکری(ع‏)) جانشین من است. علوم مورد نیاز مردم، و ابزار امامت (کتاب و سلاح پیامبر(ص)) همراه اوست.

نگین انگشتر

موقعیتی که امام حسن عسکری(ع) در آن قرار گرفته بود با وضعیت امامان دیگر تفاوت داشت; زیرا بعد از وفات وی غیبت امام دوازدهم پیش می‏ آمد و شیعیان باید برای تحمل آن آماده می‏ شدند. امام حسن عسکری(ع) ، در چنین زمانی، نگین انگشتر خود را با جمله «انا الله شهید» متبرک کرد. گویا می‏ خواست‏ به شیعیان بگوید گمان‏ نکنید همه چیز به آخر رسیده است; گرچه امام هر عصری ناظر بر اعمال مردم وشیعیان است، اما خداوند شاهد اعمال شماست و نباید کاری کنید که باعث‏ بدنامی‏ شیعیان گردد. بر انگشتر دیگر آن حضرت، عبارت «سبحان من له مقالید السموات‏ و الارض‏» حک گردیده بود; یعنی همان خدایی که کلید آسمان ها و زمین ها تحت قدرت‏ اوست، حضور یا غیبت جانشینان پیامبر را تعیین می‏کند.

نقش بر سنگ

در حضور امام حسن عسکری(ع) بودم. مردی بلند قامت و تنومند که اهل یمن بود نزد حضرت آمد. هنگام ورود، به عنوان ‏امامت، به امام حسن عسکری(ع) سلام کرد. امام جواب سلامش را داد و فرمود: بنشین.

او کنارم نشست. با خود گفتم: کاش می‏ فهمیدم این شخص کیست؟

امام فرمود: «فرزند همان بانوی عرب است که سنگ کوچکی دارد و پدرانم با انگشتر خود آن را مهر کرده‏ اند، و اکنون آن سنگ را نزد من آورده است تا من‏ نیز مهر کنم.» سپس امام به وی فرمود: «آن سنگ کوچک را بده‏».

مرد یمنی سنگ کوچکی را، که یک سوی آن صاف بود، برون آورد. امام حسن(ع) آن راگرفت و انگشتر خود را بر آن زد. اثر انگشتر بر سنگ، نشست ....

از مرد یمنی پرسیدم: آیا تا کنون امام حسن(ع) را دیده بودی؟

او گفت : نه، به خدا سوگند! سال ها مشتاق دیدارش بودم تا اینکه لحظه‏ ای پیش جوان‏ ناشناسی نزدم آمد و مرا به اینجا آورد.

مرد یمنی در حالی که این عبارات را بر زبان می‏راند، از جای برخاست: رحمت و برکات خدا بر شما خاندان باد. بعضی از شما، فضایل را از بعضی دیگر به ارث‏ می‏ برید. به خدا سوگند، نگهداری و ادای حق شما همانند نگهداری و ادای حق‏ امیرمومنان علی(ع) و امامان پس از وی (صلوات خدا بر همه آنها) واجب است.

پیش از آنکه برود، پرسیدم: نامت چیست؟

گفت: من «مهجع بن‏ صلت‏ بن‏ عقبه بن‏ سمعان بن‏ غانم بن‏ ام غانم‏» (حبابه) هستم; همان‏ زن یمنی صاحب سنگ کوچک که امیرمومنان علی(ع) و نوادگانش تا حضرت رضا(ع) آن‏را مهر کرده‏ اند و نقش آنها بر سنگ باقی است.

لطف به شاگرد

حضور امام حسن عسکری(ع) رسیدم. تصمیم داشتم مقداری نقره از حضرت بگیرم و از آن، به عنوان تبرک، انگشتر بسازم. در محضرش نشستم، ولی به طور کلی هدف اصلی‏ ام را فراموش کردم. وقتی‏ برخاستم و خداحافظی کردم، حضرت انگشترش را به من داد و فرمود: تو نقره می‏خواستی، ما انگشتر به تو دادیم، نگین و مزد ساخت آن هم مال تو باشد، گوارایت‏ باد، ای ابوهاشم.

گفتم: مولای من، گواهی می‏دهم ولی خدا و امام من هستی، امامی که دینداری من در اطاعت از او است.

امام فرمود: خدایت‏ بیامرزد، ابوهاشم!

پاسخ به پرسش قرآنی

سفیان بن محمد می‏گوید: ضمن نامه‏ ای از امام حسن عسکری (ع) پرسیدم: منظور از «ولیجه‏» در آیه‏ شانزدهم سوره توبه چیست؟ خداوند می‏ فرماید: «و لم یتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤمنین ولیجه‏» 

«آن مجاهدان‏ مخلصی که جز خدا و رسولش و مومنان کسی را محرم اسرار خود قرار ندادند.»

هنگام نوشتن نامه با خود فکر می‏کردم که منظور از «مؤمنین‏»، در این آیه‏ کیانند؟

امام حسن(ع) چنین جواب نوشت: «ولیجه، غیر امام حق است که به جای او نصب می‏شود; و اما اینکه در خاطرت‏ گذشت مراد از «مؤمنین‏» در آیه چه کسانی هستند؟ بدان که مؤمنین امامان ‏برحقند، که از خدا برای مردم امان می‏گیرند و امان آنها مورد قبول خداوند است.»

پرسش فراموش شده

حسن بن‏ ظریف می‏گوید: دو مساله در ذهنم بود که‏ تصمیم داشتم ضمن نامه‏ ای از امام حسن عسکری(ع) بپرسم. یکی چگونگی داوری حضرت‏ قائم(عج) پس از ظهور و دیگری‏ درباره «تب ربع‏». پرسش دومی را فراموش کردم ، تنها نخستین پرسش را نوشتم و جواب خواستم.

امام حسن عسکری(ع) در جواب نوشت: وقتی که قائم(عج) ظهور کند، بر اساس علم ‏خود قضاوت می‏کند و شاهد نمی‏ طلبد; مانند قضاوت داود پیامبر(ع). تو خواستی درمورد «تب ربع‏» نیز بپرسی، ولی فراموش کردی. آیه زیر را بر کاغذی بنویس و به آن که تب دارد بیاویز ; به اذن خدا ، ان‏شاءالله ، سلامت‏ خود را باز می‏ یابد.

«یا نار کونی بردا و سلاما علی ابراهیم»

ای آتش، برای ابراهیم خلیل(ع) خنک و مایه سلامتی باش.»(انبیاء،69).

همین دستور را انجام دادم و بیمار سلامتی خود را باز یافت.

یادگاری

به محضر امام حسن عسکری(ع) رفتم و تقاضا کردم برایم به خط خود چیزی، به‏ رسم یادگار ، بنویسد تا هر وقت که خط آن بزرگوار را دیدم، بشناسم.

فرمود: بسیار خوب. احمد، خط درشت و ریز به نظرت گوناگون است، مبادا به شک‏ بیفتی!

آنگاه دوات و قلم خواست. تقاضا کردم قلمی را که با آن می‏نویسد، (به‏ عنوان تبرک) به من ببخشد.

وقتی از نوشتن فارغ شد، با من صحبت کرد; قلم را با دستمال پاک کرد، به من‏ داد و فرمود: «بگیر، احمد».

گفتم: فدایت‏ شوم; مطلبی در خاطر دارم و به خاطر آن اندوهگینم. می‏خواستم از پدرتان بپرسم، توفیق نیافتم. اکنون می‏ خواهم از شما بپرسم.

فرمود: آن مطلب چیست؟

پاسخ داد: مولای من، راویان از پدرانتان نقل کرده ‏اند که: «پیامبران بر پشت، مومنان به طرف راست، منافقان به طرف چپ و شیطان ها به رو می‏خوابند.»

فرمود: این روایت درست است.

عرض کردم: مولای من! هر چه می‏کوشم به طرف راست‏ بخوابم، نمی‏ توانم.

امام حسن(ع) مدتی سکوت کرد. آنگاه فرمود: «احمد، نزدیک بیا.» نزدیکش رفتم.

فرمود: دستت را زیر لباست‏ ببر ; چنین کردم. آنگاه حضرت، دست راست‏ خود را به‏ پهلوی چپ و دست دیگرش را به پهلوی راستم کشید و این کار را سه بار تکرارکرد. از آن زمان به بعد، نمی‏ توانم به پهلوی چپ بخوابم .

خبر قتل

هنگامی که‏ مهتدی (چهاردهمین خلیفه عباسی) سرگرم جنگ با موالیان ترک بود ، برای امام حسن‏ عسکری(ع) نامه نوشتم که: «آقای من! خدا را سپاس که شر مهتدی را از ما بازداشت، شنیده‏ ام او شما را تهدید کرده و گفته است: به خدا آنها (اهل‏بیت(ع)) را نابود می‏کنم.»

امام حسن(ع) به خط خود چنین‏ پاسخ داد: «این گونه‏ رفتار او، عمرش را کوتاه کرد. از امروز تا پنج روز بشمار; او در روز ششم، بعد از آنکه خوار گردید، کشته خواهد شد.»

همان‏گونه‏ که امام(ع) فرموده بود ، تحقق یافت.

زندان علی بن نارمش

زمانی امام حسن عسکری(ع) را به زندان «علی بن‏ نارمش‏» بردند. او از دشمنان سرسخت آل علی(ع) شمرده می‏شد. ولی تحت تاثیر جذبه معنوی‏ و سیمای ملکوتی امام قرار گرفت. هنوز بیش از یک روز از دستگیری امام نگذشته‏ بود، که در برابر امام خاضع شد، چهره بر خاک نهاد و تا خروج امام از زندان ، دیده از زمین برنداشت. او ، از آن پس ، بیش از همه امام را می‏ستود و در شناخت جایگاه امام از همه‏ بصیرتر بود.

سامرا در سفرنامه

1- سفرنامه سیف‏ الدوله

روز دوشنبه دهم، از تکرید نه ساعت کلک رانده به‏ آستانه متبرکه عسکریین، که موسوم به سامره و سر من‏ رای است، مشرف شدیم.

آبادی خود سامره قدری دور از شط در زمین هموار ریگ بومی واقع است. به قدر هزار خانوار جمعیت دارد. در همه عرب به خوشی آب و هوا معروف است. بیست‏ سال قبل، از آلکناهور هند وجهی آورده، قلعه ساختند.

2- مدفن عسکریین(ع)

مدفن مطهر امامین الهمامین بقعه و گنبد بسیار بزرگ، دو مناره و صحن وسیع دارد که همه آنها را، در عهد فتحعلی شاه قاجار،  ساخته‏ اند. متصل به همان صحن مقدس، بر روی سرداب و محل غیبت‏ حضرت‏ صاحب زمان (عجل الله فرجه) در عهد خاقان، که محمد علی میرزای مرحوم وزیر بغداد را شکست فاحش داده، سامره را متصرف شد، مسجد و صحن ساخته است.

[سامره] به قدر سی صد خانوار جمعیت دارد و ربع فرسنگ دوره قلعه سامره است،لیکن همه قلعه معمور نیست و دیوار قلعه سامره را محمدشاه هندی از گچ و آجرساخته‏ اند و برجهای بسیار محکم به دورش انداخته.

هوای سامره چون بهشت است و خاکش عنبر سرشت. اکثر از سنگ ریزه‏ هایش سلیمانی ‏است و سبز و زرد و مرجانی; زیرا که، از کثرت خوشی هوا در آن دشت‏ باصفا، سنگش ‏بدان طریق مصفا شود. همه روزه که به جهت تفرج و تماشا به آن دشت و صحرا می‏ رفتیم، از آن سنگ ریزه‏ ها برمی‏چیدیم و با جیب و دامان به منزل می‏کشیدیم.

چون حضرت امام علی ‏النقی(ع) را از مدینه طیبه خارج کردند و به سامره آوردند ،می‏ فرمودند که:

«خرجت من المدینه کرها و دخلت‏ بسر من رای کرها و ان خرجت منها خرجت کرها».

شخصی عرض کرد که از چه بابت این فرمایش را می‏ فرمایید؟

فرمودند: «لطیف هوائها و قله دائها و عذب مائها»  یعنی به جهت‏ پاکیزگی هوایش و کمی دردش و شیرینی آبش.

3- تپه خلیفه

معتصم را اسباب جلالت‏ بسیار بود و لشکر بی‏ شمار. هر وقت که بر باره شوکت‏ سوار شدی صد هزار نفر در رکابش سوار بود و همه صحرای سامره دریای‏ لشکر می‏ نمود. روزی با خود خیال کرد که جلالت‏ خود را بر حضرت امام حسن‏ عسکری(ع) بنمایم و بر روی او باب خفت‏ بگشایم. چون پای در رکاب نمود، امر به احضار آن جناب فرمود. با رسیدن امام معظم و نوباوه دودمان سید عرب و عجم، خلیفه امر کرد که هر گاه در این صحرا و دشت و ملک و کشت جای بلندی بود که در آنجا به تماشای سبزی صحرا و تفرج ریاحین و گلها می‏ نمودیم و به عشرت می‏ افزودیم. و در آن بین امر کرد که هر سواری یک‏ توبره خاک آورده ، در یک جا بریزید.

بر حسب امر خلیفه، بعد از نیم ساعت، پشته‏ ای از خاک برآمد و درخت‏ حکم خلیفه‏ را نوبت ثمر. فوراً بر بالایش فرش انداخت و خلیفه به عشرت پرداخت. چون کار آن ‏تپه به اتمام رسید، خلیفه از امام(ع) پرسید که چقدر سوار می‏ باید که‏ در نیم ساعت چنین تپه بیاراید؟ امام(ع) فرمودند که، این سوار پیش سواران‏ خداوند علام قدری ندارد و کسی ایشان را لشکری نمی‏ شمارد; و هر گاه تماشای لشکر خدایی خواهی و جلالت و منزلت پادشاهی حضرت الهی در میان دو انگشت من نظاره کن‏ و بر حالت ذلت‏ خود چاره. معتصم چون در میان دو انگشت آن حضرت دید، هوش ازسرش پرید. دید که همه روی زمین لشکر ابلق سوار است و همه زره‏ پوش و نیزه‏ دار. فوراً از بیم و ترس دیده بر هم نهاد و زبان به تمجید آن حضرت گشاد. از آن روز آن حضرت مشهور به امام حسن عسکری (ع) گردید.


 
 
 
 
جمعه 31 فروردين 1403